«چمدان»
همدمم اشک روان است بماند پیشت
این غزل نیست،رمان است بماند پیشت
دل به هرکس بدهی عاقبتش یکسان است
دل کشی رسم جهان است بماند پیشت
ساک بستی و ستون های وجودم لرزید
رفتنت بار گران است بماند پیشت
این خطوطی که به پیشانی من افتاده
اثرات چمدان است...بماند پیشت
رفتی و هر قدمت یک دهه پیری آورد
این، همان مرد جوان است بماند پیشت
آن که چون غار علیصدر مسنم کرده
خاطرات همدان است...بماند پیشت
***
هم نفس بعد تو از مرگ خوشم می آید
مثل تو پر هیجان است... بماند پیشت
« مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد »
مادرم دل نگران است......
کاظم ذبیحی نژاد
تاریخ : یکشنبه 93/9/16 | 1:14 صبح | نویسنده : محسن ذبیحی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.